مسیر ارضت
آنچه می خوانی تو ای جانا مسیر ارضت است
این مسیر سبز، راه چشمگیر ارضت است
از گلوگاه، دست جنگل رهنمای راه توست
دست او بفشار آری او مشیر ارضت است
از گلوگاه، جنگل است و پیچ و سربالا سپس
چشمهی توسکا، نیالا برفگیر ارضت است
بعد از آن یک پمپ بنزین و سپس آرامگاه
خوابگاه صد جوان و جمله پیر ارضت است
روستایی بس کهن آرامگاه رفتگان
نام آن اسپیدچاه، آن گور پیر ارضت است
بعد از آن یک ربع دیگر می روی تا پیته نو
روستایی باصفا و در مسیر ارضت است
باز هم گر طی کنی آن راه را با چند پیچ
بوی می آید بلی، مشک و عبیر ارضت است
دست چپ از یک سه راهی پیچ و رو سوی شمال
آنچه می بینی بلی ماه منیر ارضت است
ساعتی در راه بودی و بفرما تازه کن
چهره را با چشمه ای کو عین شیر ارضت است
هان بفرما سفرهی ناقابلی آماده است
نوش جان نانی که از آب و خمیر ارضت است
هر که مهمان می شود در کشور ارضت بدان
بعد از آن در شهر خود او هم سفیر ارضت است
کلبه ای دارم در اینجا من ز عشق و سادگی
سقف و دیوارش ز سنگ و چوب و تیر ارضت است
همچو فرهاد از غم شیرین به کوه کینوا
می روم آنجا که کوه شیرگیر ارضت است
گرچه صیادم ولی در چنگ شیر ارضتم
ای خوش آن صیاد کو در بند شیر ارضت است
مردمانش ساده و مهمان نواز و اهل دین
مهربانی در مرام خُرد و پیر ارضت است
جمله مردم بوتراب و اهل کار و حیدری
"سرچکل" با اوج خود گویا غدیر ارضت است
حاجیام بهروز و اندر باغ عدنی ساکنم
آن بهشت گمشده بی شک نظیر ارضت است
من به ارضت بودم و در خواب دیدم بوتراب
بی گمان دست علی یار و نصیر ارضت است
همچو مرغی پرکشان تا کوی ارضت می پرم
آری هر آزادهای بی شک اسیر ارضت است
بهروز حاجی محمدی